معرفی کوتاه:

 زندگی داستانی سردار شهید حاج‌علی محمدی‌پور فرمانده گردان ۴۱۲ لشکر ۴۱ثارالله کرمان که در سال ۷۶ به همت کنگره شهدای لشکر ۴۱ ثارالله به چاپ رسیده است. کتابی زیبا و جذاب با قلمی روان و دلچسب ، مورد توصیه اکید استاد عزیزم جناب آقای مرتضی سرهنگی

جملاتی زیبا از کتاب:

حاج علی سلاحش را برداشت و از چادر بیرون آمد. هوا سرد بود. سوز سردی از طرف غرب می‌آمد و خود را به چادر می‌کوبید. سرما از کف زمین بالا می‌آمد. از پتوی کهنه‌ی بچه‌ها می‌گذشت و بر استخوان‌ها می‌نشست.

افراد گروهان‌های مختلف به سرعت از چادرها بیرون می‌آمدند. صدای برخورد خشک خشاب‌ها و اسلحه‌ها از چادرها شنیده می‌شد. عده‌ای داشتند تجهیزات می‌بستند. یکی سراغ کلاه آهنی‌اش را از دیگران می‌گرفت. یکی داشت فانوسی را روشن می‌کرد و محمدی نسب بیسمش را امتحان می‌کرد.

توده‌ی درهمی که زیر نور ماه به زحمت دیده می‌شد، کم کم از هم باز شد. انگار جوی باریکی از چشمه‌ای جدا می‌شد و راه می‌افتاد و راه باز می‌کرد. گردان در امتداد خط راه آهن خرمشهر- اهواز رو به شمال می‌رفت. پشت سرشان در آن دورها اروندرود خروشان جریان داشت.

 

گلوله‌های داغ / رضا کشمیری

ای حماسی ترین عشق عالم

پنجره‌های تشنه / مهدی قزلی

راه ,می‌کرد ,لشکر ,باز ,می‌آمد ,یکی ,و راه ,از چادرها ,محمدی نسب ,می‌کرد و ,و محمدی

مشخصات

تبلیغات

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

È×Ö Ì§ KÌñG Ö£ MÚ§ÌÇ دانلود پایان نامه و پروژه دانشجویی از تو به تو دانش من خرید فالوور اینستاگرام شب چراغ در و پنجره دوجداره گرافیک ارت لاستیک های صنعتی و هنری مل دفتر امام جمعه چابکسر